با سلام خدمت همه دوستان گلم
آرزوی سلامتی و سعادت برای تک تکتان دارم
امروز نمیدانم درباره چی بنویسم ولی با خودم فکر کردم توی این 28 سال گذشته که من از خدا عمر گرفتم چکار کردم، برای خودم برای خدا برای دوستانم و ....
فراز و نشیبهای زیادی داشتم ولی در نتیجه فکر کردم که اکثر روزهای عمرم به نادانی و بیهودگی گذشت تصمیم گرفتم که لااقل حال و آینده را دریابم و افسوس گذشته را نخورم که دیگر نخواهد آمد و به فکر حال و آینده باشم و سعی کنم بهترین باشم و خطاهای و نادانیهای گذشته ام را جبران کنم.
پس لازم دیدم که شروع کنم بله شروع برای یک تغییر کلی در زندگیم لازم دیدم اول هدفم را مشخص کنم و دیدم هدفی بالاتر و بهتر از خدا نیست پس با این هدف به سوی فرداهایی بهتر همراه با سعادت و کمال گام برداشتم.
دوستان عزیزم در نظر داشته باشید خواهی نخواهی عمر گرانمایه خواهد گذشت و یکدفعه چشم باز میکنی میبینی موقع رفتن آمده پس عزیزانم قدر لحظه های عمرتان را بدانید و تا میتوانید کار نیک انجام دهید و به دیگران کمک کنید. بدانید که اگر بخواهید میتوانید بدانید که اگر تصمیم قطعی بگیرید میتوانید زندگیتان را عوض کنید و یک انسان آبرومند و مفید برای خودتان و خانواده تان و اجتماع باشید. عزیزان از سختی و مشکلات نهراسید و با آن مبارزه کنید. بدانید که اگر در راه خدا گام بردارید خدا شما را فراموش نمیکند و به شما توفیق خواهد داد. پس از همین امروز با هم شروع میکنم برای بهتر زیستن بهتر شدن و ...
خدایا چنان کن سرانجام کار *** تو راضی باشی و ما رستگار
برایم دعا کنید
[ شنبه 87/2/14 ] [ 11:21 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

میگن یه مطربی بود در مشهد به نام کریم تار زن.آلوده بود.خیلی بد بود.تارش سر شونش بود.داشت می زد و می رفت.تو راه دید یه جایی جمعیت خیلی زیاده.دم بازار فرش فروشای مشهد.پرسید چه خبره اینجا؟گفتن که آسیدهاشم نجف آبادی اینجا منبر میره(ایشان اهل دل بود.صاحب نفس بود.نفسش در مردم اثر می کرد).کریم تار زن یه مرتبه با خودش گفت که بریم در خونه خدا.ببینیم این چی می گه که این قدر مردم جمع میشن
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است... ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
خدا توبه کرد به سوی این کریم تارزنه.وارد مسجد شد.شلوغ بود.همون دم در که مردم کفشاشونو در میارن زانو زد و نشست.مرحوم آسید هاشم رو منبر نشسته بود.دید یه مشتری براش اومده.از اون مشتریای عالی.بحثشو عوض کرد آورد توی توبه و رحمت و مغفرت حق.با لحن شیرینی که داشت شروع کرد این ابیات معروف رو خوندن:
باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی... گر کافر و گبر و بت پرستی باز آی
این درگه ما درگه نومیدی نیست........ صد بار اگر توبه شکستی باز آی
تارزنه شروع کرد گریه کردن.دستشو بلند کرد.صدا زد آی آقا یه سوال دارم ازت.سرها برگشت عقب ببینن سائله کیه.دیدن مطربه اومده.آلودهه اومده. ـسوالت چیه؟بپرس ـگفت رو منبر از قول خدا داری می گی باز آی باز آی هر آنچه هستی باز آی.سوالم اینه که اگه من آلوده برگردم رام می ده؟آخه من خیلی بدم. ـگفت عزیز دلم خدا در خونشو برا تو وا کرده.منم برا تو منبر رفتم.خدا این مجلسو برا تو آماده کرده.کریم تارشو بلند کرد زد زمین.تار شکست.گفت آقای نجف آبادی قیامت شهادت بده که من آمدم.آشتی کردم.
یکی از علمای بزرگ مشهد می فرمود کار این تارزنه به جایی رسید هر که در مشهد یه حاجت سختی داشت صبح میومد پیش این تارزنه می گفت آقا امروز رفتی حرم امام رضا سفارش ما رو بکن می رفت سفارش می کرد امام رضا حرف این مطربه رو می خرید.
(رحمت خدا خیلی زیاده.حدیث داره خدا ???قسمت رحمت داره.یه قسمتشو بین همه موجودات هستی تقسیم کرده تمام این محبتا به برکت اون یه قسمته.??قسمت رحمتشو نگه داشته قیامت بین بنده هاش تقسیم کنه)
[ پنج شنبه 87/2/12 ] [ 8:5 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
بنام آرامش دهنده قلبها
در زمان حضرت سلیمان دو تا گنجشک یه گوشه ای نشسته بودند. گنجشک نر به گنجشک ماده اظهار محبت می کرد. می گفت تو محبوبه منی. تو همسر منی. دوستت دارم. عاشقتم. چرا به من کم محبتی؟ چرا محلم نمیذاری؟ فکر کردی من کم قدرت دارم تو این عالم عیال؟ من اگه بخوام می تونم با نوک منقارم تخت و تاج سلیمان رو بردارم بندازم تو دریا. باد که مسخر سلیمان بود پیام رو به گوش سلیمان رسوند. حضرت تبسمی کرد و فرمود اون گنجشک ها رو بیارید پیش من. آوردند.سلیمان به گنجشک نر گفت خوب ادعاتو اجرا کن بینم. گفت من چنین قدرتی ندارم. سلیمان گفت پس الان به همسرت گفتی؟ گفت خوب شوهر گاهی جلو همسرش کلاس میاد یه خالی ای می بنده. عاشق که ملامت نمیشه. من عاشقم. یه چی گفتم ولی یا نبی الله واقعا دوسش دارم. این به ما محل نمیذاره. حضرت به گنجشک ماده گفت اینکه به تو اظهار محبت میکنه چرا محلش نمیدی؟ گفت یا نبی الله چون دروغ میگه هم منو دوست داره هم یه گنجشک دیگه رو. مگه تو یک دل چند تا محبت جا میگیره؟ این کلام در دل جناب سلیمان چنان اثری گذاشت که تا چهل روز گریه می کرد و فقط یک دعا می کرد. می گفت:
الهی دل سلیمان رو از محبت غیر خودت خالی کن.
دوستان گلم بدانید که آأمی یک دل دارد و دلش را تنها به یک دل خواهد داد امیدوارم دل قشنگتون را به یک دل قشنگ دیگر هدیه بدهید و یکرنگ و همدل باشید.
برایم دعا کنید
[ چهارشنبه 87/2/11 ] [ 8:26 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم
یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد : من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم . خطاب اومد : برو تو صحرا . اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه . او از خوبان درگاه ماست . حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه . حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست . از جبرئیل پرسید . جبرئیل عرض کرد : الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه . بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد . فورا نشست . بیلش رو هم گذاشت جلوی روش . گفت : مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم . حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم . حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده . رو کرد به آن مرد و فرمود : ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه . میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه . گفت : نه . حضرت فرمود : چرا ؟ گفت :
آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم .
[ شنبه 87/2/7 ] [ 10:35 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت همه دوستان گلم
از همه کسانی که برایم پیام گذاشتند و بهم بخاطر انتخاب شدن وبلاگم تبریک گفتند، صمیمانه تشکر میکنم این پیشنهادات و انتقادات و نظرات شما عزیزان است که وبلاگم را منتخب کردند و امیدوارم که وبلاگم برای شما عزیزان مفید و قابل استفاده باشد.
دیروز به اتفاق خانواده ام به روستای سر سبز وشنوه رفتیم، روستایی در 60 کیلومتری قم که بسیار خوش آب و هوا و محصولات آن گردو و فندوق و بادام و ... می باشد. پیرزنی در این روستا در همسایگی ما زندگی می کند که نامش خام سیده سادات حسینی است و پیریزنی باتقوا و مهربان و با خدایی است داستانی برایمان گفت که بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد او گفت که بیماری دیابت دارد و باید هر روز انسولین ترزیق کند بنابراین هر یکی دو ماه باید به قم می امد و برای تهیه سرنگ و آمپول اقدام میکرد. او گفت روزی برای تهیه سرنگ به قم آمده بودم و داشتم به طرف داروخانه می رفتم که ماشینی در جلوی من ایستاد و زنی پوشیه بسته به طرف من آمد و گفت شما خانم حسینی هستید گفتم بلی گفت حالت چطوره گفتم: الحمدلله خوبم بعد آن زن پلاستیک مشکی را به من داد و گفت اینها مال توست دیگر برای تهیه سرنگ احتیاجی نیست به قم بیایی برو و از اینها استفاده کن. من آنها را گرفتم و داشتم به درون آن پلاستیک نگاه میکردم و تا خواستم یکبار دیگر به آن زن نگاه کنم دیگر اثری از او نبود.
با خودم گفتم که او کی بود و از کجا آمده بود و از کجا میدانست که من انسولین ترزیق میکنم در این احوالات بودم که یکدفعه متوجه شدم که نکنه این زن مادرم حضرت فاطمه الزهرا س باشد. بسیار غمگین شدم که چرا زود متوجه نشدم خیلی گریه کردم و حال بس عجیب داشتم. گذشت و به روستا آمدم
الان مدت 4 سال از آن روز میگذرد درون آن پلاستیک 40 تا سرنگ مخصوص ترزیق انسولین بود و تا حالا آن 40 تا سرنگ تمام نشده و من روزی یکبار انسولین ترزیق میکنم و تا حالا هنوز هم برای تهیه سرنگ اقدامی نکرده ام و مطمئن هستم که این بخاطر کرامت آن بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا س می باشد.
بله دوستانم هر کس به اهل بیت ع محبت و معرفت داشته باشد و باتقوا و با خدا باشد از کرامت اهل بیت ع بی نصیب نخواهد بود امیدوارم اعمال همه ما مورد قبول خداوند متعال و اهل بیت ع قرار بگیرد.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا میشود که گوشه چشمی به ما کنند
برایم دعا کنید
[ شنبه 86/12/25 ] [ 11:51 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم
بالاخره شب جمعه آخر سال شد و تا چند روز دیگر هم سال جدید آغاز میشود. امروز بیشتر مردم برای اموات و گذشتگانشان عید میگیرند و بر سر مزارشان رفته، قرآن میخوانند و خیرات پخش میکنند. کسانی که تا دیروز پیش ما بودند ولی رفتند، یاد پدربزرگ ها مادربزرگها بخیر، چقدر برایمان برکت داشتند، چقدر شیرین و دوست داشتنی بودند، یاد عزیزانی که در بین ما بودند پدر و مادر، برادر، خواهر، خاله، عمه، دایی و ... و الان در زیر خروارها خاک مدفون شده اند. (روحشان شاد و یادشان گرامی)
بر دوستان رفته چه افسوس میخوری ما هم مگر جواز اقامت گرفته ایم
بله ما هم بالاخره رزوی باید برویم پس چقدر خوب است که از خودمان اعمالی نیک بر جای بگذاریم تا همیشه ما را به نیکویی یاد کنند.
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
در این شب جمعه عزیز امیدوارم خداوند همه رفتگان ما را بیامرزد و مورد رحمت و مغفرت خویش قرار دهد و ما را هم تا نیامرزد از دنیا نبرد. (ان شاء الله)
یه خواهش دارم:
حتما امروز به مزار شهیدان، و اموات و گذشتگان خودتان سر بزنید و برایشان قرآن و فاتحه بخوانید و خیرات بدهید.
برایم دعا کنید
[ پنج شنبه 86/12/23 ] [ 8:7 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
سلام دوستانم اربعین سالار شهیدان امام حسین (ع) را به شما تسلیت عرض مینمایم.
سفره امام زمان(ع): خوراکیهای سفره امام زمان شامل شیربرنج، نان، پنیر، سبزی، گردو و حلواست.
سفره حضرت فاطمه(س): غذای اصلی این سفره کاچی است. یکی از باورهای این سفره این است که مردان و پسران و زنان حامله نباید در این سفره شرکت کند. این سفره در روز سهشنبه و سه دفعه برگزار میشود.
سفره حضرت زینب(س (این سفره در روزهای چهارشنبه صبح انداخته میشود و غذای این سفره آش رشته میباشد.
سفره پنج تن (آل عبا) در این سفره آش رشته میپزند.
سفره حضرت ابراهیم(ع): برای رفع هر مشکلی میاندازند و مراسم آن مشابه سفره حضرت ابوالفضل(س) است. مکان برگزاری این سفره در خارج شهر و در صحرا مابین دو کوه و در کنار نهر آب است.
سفره حضرت خضر(ع( : این سفره پر خرج است و همه نوع خوراکی را در آن قرار میدهند.
سفره حضرت رقیه(س(: به صورت محقرانه انداخته میشود، محتویات سفره معمولا نان، خرما و شمع میباشد.
سفره حضرت ابوالفضل(ع(
پرتجمل است و انواع خوراکیها را در آن قرار میدهند که شامل عدس پلو و آش رشته، میوه، شیرینی و آجیل مشگلگشا که با تور و روبانهای رنگی بستهبندی شده است، حلوا، خرما، نان، پنیر و سبزی.
مهمانان، مقداری از غذاها و مواد خوراکی را در کیسه ریخته و برای بقیه خانواده به منزل میبرند زیرا معتقدند که این غذاها متبرک هستند.
سفره امام حسن(ع(
از خصوصیات مهم این سفره سبز بودن آن است. مواد خوراکی که در سفره قرار میدهند سبز رنگ است و از ظروف سبز رنگ و شمعهای سبز برای تزیین سفره انتخاب میکنند. مواد غذایی این سفره شامل نان و پنیر و سبزی، کشمش سبز، هندوانه سربسته است.
سفره بیبی سهشنبه:ه
نحوه برگزاری سفره بدین ترتیب است که دو، سهشنبه متوالی سفره را میاندازند و سهشنبه سوم را گرو نگه میدارند بعد از برآورده شدن حاجت، سفره سوم را میاندازند. صاحب نذر از روز صبح روز سهشنبه روزه میگیرد و بعد از پایان مراسم دعا و نیاش در هنگام ظهر با خوردن کاچی افطار میکند. خوراکیهای این سفره شامل نان و پنیر، سبزی و کاچی میباشد. لازم به ذکر است که نقل قصه بیبی سهشنبه توسط خانم مداح جز اصلی مراسم محسوب میشود.
[ چهارشنبه 86/12/8 ] [ 1:10 عصر ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان گلم پیشاپیش اربعین امام حسین (ع) را به شما عزیزان تسلیت عرض مینمایم.
سلام بر حسین و اربعینش، سلام بر اربعین و زائرانش! و سلام بر اندوه های دل
آنان که به سوغات بر مزار کشتگان، عشق بردند و به مویه نشستند. به شوق زیارت صحن و سرای جان فزایت، اربعین شهادتت را به سوگ می نشینیم، یا حسین!
و اربعین از رازهای هستی است و اربعین حسین (ع) روز بسط لطف اوست بر پیروان و دوستدارانش. و در مقام حسین (ع) همین بس که در زیارت اربعینش خطاب به جدشان محمد مصطفی (ص) و پدر بزرگوارشان حضرت علی (ع) و مادر گرامیشان فاطمه (س) میگوییم که خداوند عزاداری شما را در رثاء حسین (ع) فبول فرماید.
اربعین در فرهنگ عاشورا
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسین بن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است. از سنتهای مردمی گرامی داشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود بر پا میکنند، در روز بیستم صفر نیز، شیعیان، مراسم سوگواری عظیمی را در کشورها و شــــهرهای مختلف به یاد عاشورای حسینی بر پا میکنند. عاشقان و پیروان آن امام، در سحال اســـــرار اربعین به ذکر پرداخته و باران اشکبار چشم خویش را با مظلومیت حسین و یارانش پیوند می زنند. این راه، راه تداوم عشق است و بی گمان هیچگاه بی رهرو نخواهد بود.
نخستین اربعین
در نخستین اربعین شهادت امام حسین (ع)، جابر بن عبدالله انصاری و عطیه عوفی موفق به زیارت تربت و قبر سید الشهدا شدند. بنا به برخی نقلها، در همان اربعین، کاروان اسرای اهل بیت (ع) دربازگشت از شام و سر راه مدینه، از کربلا گذشتند و با جابر دیدار کردند. البته برخی از مورخان نیز آن را نفی کرده و نپذیرفته اند، از جمله مرحوم محدث قمی در «منتهی الامال» دلایلی ذکر میکند که دیدار اهل بیت از کربلا در اربعین اول نبوده است. به هر حال، تکریم این روز و احیای خاطره غمبار عاشورا، رمز تداوم شعور عاشورایی در زمانهای بعد بوده است.
اربعین و عرفان
اربعین از رازهای هستی، خصوصیت عدد چهل و اسرار نهفته در آن برای ما روشن نیست. البته چه بسا، با توجه به ویژگی های انسان، «چهل بار» تکرار یک رفتار پسندیده موجب ملکه معنوی و تعمیق آن رفتار و قابلیت نزول فیض خاص خداوند می شود. در فرهنگ اسلامی هم عدد چهل (اربعین) جایگاه ویژه ای دارد. چله نشینی برای رفع حاجات، حفظ کردن چهل حدیث، اخلاص چهل صباح، کمال عقل در چهل سالگی، دعا برای چهل مؤمن، از این نمونه هاست.
آمده است که چون حضرت موسی (ع) را قابل استماع کلام بی واسطه خداوند میکردند چهل روز به خلوت فرستادند و خداوند فرمود: «… و اذا واعدنا موسی اربعین لیله »
پیامبر حکیم (ص) فرمود:
« من اخلص لله اربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»: هر کس چهل روز فقط برای خداوند تعالی اخلاص چشمه های خداوند ورزد حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می سازد.»
صاحب مرصاد العباد، عارف نامی نجم الدین شیرازی نیز گفته است: "و عدد اربعین را خاصیتی است در استکمال چیزها که اعداد دیگر را نیست." چنانکه در حدیث صحیح آمده است:
ان خلق احدکم بجمع فی بطن امه اربعین یوما ثم یکون علقه مثل ذلک.
و خواجه علیه السلام ظهور چشمه های حکمت از دل بر زبان را اختصاص اخلاص اربعین صباحا فرموده است، و حوالت کمال تخمیر طینت آدم علیه السلام به اربعین صباحا کرد و از این نوع بسیار است."
برایم دعا کنید
[ سه شنبه 86/12/7 ] [ 8:47 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام خدمت دوستان عزیز
از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم دهد
خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی
از او درخواست کردم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود : لازم نیست ، روحش سالم است ؛ جسم هم که موقت است .
از او خواستم به من صبر اعطا کند
فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است ، عطا کردنی نیست ، آموختنی است
گفتم مرا خوشبخت کن
فرمود : نعمت از من ، خوشبخت شدن از تو
از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند
فرمود : رنج ، از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیکترت می کند
از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود : تو خودت باید رشد کنی ، من شاخ و برگ اضافیت را هرس می کنم تا بارور شوی
از خدا خواستم کاری بکند که از زندگی لذت کامل ببرم
فرمود : برای این کار من به تو زندگی داده ام
از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد من هم دیگران را دوست بدارم
خدا فرمود : بالاخره اصل مطلب را درک کردی
[ پنج شنبه 86/12/2 ] [ 11:42 صبح ] [ مجتبی نصیری ]
با سلام به دوستان گلم
من که قرار بمیرم کاش تو کربلا بمیرم-
کنار شش گوشه یا که- تو حرم سقّا بمیرم.
من که قرار بمیرم- رو دامنِ زهرا بمیرم-
مثل اقایِ غریبم- بی کس و تنها بمیرم
به خدا دنیا رو نمیخوام
بی ابو الفضل
جنت الماوا رو نمیخوام
بی ابوالفضل
هیچ کس همتاشو ندیده
نه ندیده نه شنیده
چون خدا تنها تو دنیا یه ابوالفضل آفریده.......
دعایم کنید
[ سه شنبه 86/11/9 ] [ 8:13 صبح ] [ مجتبی نصیری ]