هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

فرصت
امام على(ع):
الفُرْصَةُ تَمُّرُ مَرَّ السّحاب، فَاْنتَهِزُوا فُرَصَ الخَیْر؛
فرصت چون ابر مى‏گذرد، پس فرصت‏هاى نیک را غنیمت بشمارید.
نهج‏البلاغه / حکمت / 21
آدمى رهگذرى است در مسیر جاده زمان که گه‏گاه فرصت‏هاى مطلوب، همچون
کاروانسرایى بر سر راهش قرار مى‏گیرد تا مسافر زندگى، توشه‏اى برگیرد و
سوغاتى از زمان به دست آورد تا در وقت بازگشت، تهیدست نماند.
زمان بسان اسب تیزپایى است که بى‏وقفه آدمى را به جلو پیش مى‏راند و گاه
فرصت‏ها و موقعیت‏هاى خوب زندگى را زیر پا لگد کرده و مى‏گذرد، بى‏آنکه
نگاهى بکند به آنچه پشت سر نهاده و یا از کنارش گذشته است.
فقط پیشتازى در صحنه مسابقه و تاخت و تاز بى‏واهمه و جلو زدن از سایرین
نمى‏تواند آدمى را به سکّوى موفقیت و پیروزى برساند. گاهى لازم است که
چشم‏ها را پیرامون دنیاى خویش چرخاند و موقعیت خویش را از نظر گذراند،
شاید که بتوان از مسیر هموارترى به مقصد رسید و یا مرکَب بهترى براى سیر و
سلوک خویش یافت.
افسار زمان باید به دست آدمى باشد تا بتواند از منزلگاههاى نیکویى که در
مسیرش نهاده شده، بهره کافى بگیرد و این، میسر نمى‏شود مگر اینکه انسان
بتواند این اسب سرکش و گریزپا را رام کرده و بر پشت آن سوار شود و هدایت
آن را به دست بگیرد، و گرنه آدمى که آداب سوارکارى نمى‏داند، آنچنان مرکَب
زمان، او را به زمین مى‏زند که توان برخاستن را نیز از دست مى‏دهد و جز
درد حرمان، نصیبى دیگر نمى‏برد.
فرصت‏هاى نیکو مانند شهابى هستند که شاید شبى از آسمان نگاه تو بگذرند و
صحن و سراى چشمانت را نورباران کنند، البته اگر در آن لحظه از ظلمت شب،
چراغ دیده‏ات روشن باشد و به جاى سر ساییدن بر بستر خواب، مثل گلدسته‏هاى
سر به فلک‏کشیده، به بالاى سرت، چشم دوخته باشى.
این گونه نیست که اقبال آدمى فقط یک بار درِ خانه او را بزند و ستاره بختش
فقط یک بار در آسمان زندگى‏اش بدرخشد. اگر انسان به هوشیارى خویش ایمان
بیاورد و همچون دیده‏بان شب، مراقب عبور فرصت‏هاى طلایى باشد، هیچ گاه
خسران‏زده، و اندوهگینِ از دست رفتن موقعیت‏هاى مقبولش به دست راهزن زمان
نخواهد شد.
انسان باید یاد بگیرد که به جاى پرسه‏زدن در خرابه‏هاى زندگى و به بطالت
گذراندن وقت خویش، در جستجوى موقعیت‏هاى تازه‏تر باشد. بر سر ویرانه‏هاى
گذشته نشستن و عزاى فردا را گرفتن، سودى ندارد جز افزودن ضررى بر ناکامى
گذشته و فردایى را از دست دادن!
در هر لحظه از عمر آدمى، ابرى از فرصت‏هاى نیکو بر سرش سایه انداخته که اگر آن را در نیابد، با باد زمانه از او خواهد گریخت!
این را به خاطر بسپاریم که همواره فرزند و وارث زمانه خویش باشیم و به
«اکنون» بیندیشیم که «در زمان کوتاهِ اکنون، همه زمان‏ها با هر آنچه که در
زمان وجود دارد، در دسترس است و تحقق مى‏یابد.» غفلت از زمان، همیشه
فرصت‏ها را نابود مى‏کند و عمر را به تباهى مى‏کشاند.
هیچ وقت براى ماهى گرفتن از دریاچه زمان دیر نیست!

[ شنبه 88/12/8 ] [ 10:7 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

امامت مهدی (عج)

سالروز امامت حضرت امام زمان مهدی موعود
ولیعصر(عج)
رابه همه عاشقان وشیفتگان آن حضرت وهمه ایرانیان
وشیعیان و مسلمانان وموحدین وآزادگان ومحرومین و مستضعفان در سراسر عالم
 و
شما دوستان عزیزم 
تبریک و
تهنیت عرض مینمایدو امیدوار است که باعنایت به سخنان وشیوه ورفتارآن عزیز و ائمه
معصومین صلوات الله علیهم
 اجمعین بتوانیم اسباب
ظهور بزرگ منجی عالم بشریت مهدی فاطمه(س) رافراهم سازیم.

امروز روز شاهی میر دو عالم است*** روز امامت قائم اولاد خاتم است
شادی شیعیان شد و بر فاسقان غم است*** مهدی به تحت امامت جلوس کرد

برای سلامتی
وتعجیل امام زمان (عج) صلوات



[ چهارشنبه 88/12/5 ] [ 8:47 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

خوشحال کردن امام حسن عسگری




پیش فرضسلام دوستان گلم

شهادت امام حسن عسگری (ع) را به همه شما عزیزان و شیعیان جهان تسلیت عرض مینمایم.
امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمودند:

شما را به تقواى الهى و پارسایى در دینتان
و تلاش براى خدا و راستگویى و امانتدارى درباره کسى که شما را امین دانسته
ـ نیکوکار باشد یا بدکار ـ و طول سجود و حُسنِ همسایگى سفارش مى کنم.
محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم)براى همین آمده است. در میان جماعت هاى
آنان نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حاضر شوید و مریضانشان را عیادت
کنید. و حقوقشان را ادا نمایید، زیرا هر یک از شما چون در دینش پارسا و در
سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مى شود: این یک
شیعه است، و این کارهاست که مرا خوشحال مى سازد. تقواى الهى داشته باشید،
مایه زینت باشید نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بکشانید و همه زشتى
را از ما بگردانید، زیرا هر خوبى که درباره ما گفته شود ما اهل آنیم و هر
بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوریم. در کتاب خدا براى ما حقّى و
قرابتى از پیامبر خداست و خداوند ما را پاک شمرده، احدى جز ما مدّعى این
مقام نیست، مگر آن که دروغ مى گوید. زیاد به یاد خدا باشید و زیاد یاد مرگ
کنید و زیاد قرآن را تلاوت نمایید و زیاد بر پیغمبر(صلى الله علیه وآله
وسلم) سلام و تحیّت بفرستید. زیرا صلوات بر پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله
وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ کنید و شما را به خدا مى
سپارم، و سلام بر شما.





[ سه شنبه 88/12/4 ] [ 8:17 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

سلام بر مهدی
به پیشگاه تو هر روز، سلام باید کرد!
اى معناى سلام و اسلام، اى آخرین امام!
اى حجت پنهان حق، اى گلستان بوستان نبوى!
تو، فریاد رهایى انسان در عصر جاهلیت و اسارت این دورانى.
تو، ذخیره خدا، در روزگار قحطى انسانى.
روز آمدنت، آفتابى‏ترین روزى است که خدا آفریده است، اى خورشید عدالت!
اى یادت، روح‏بخش و امیدآفرین، اى نامت، شیرین و دلنشین، اى امام زمان و زمین.
اى اباصالح!
کدام دردِ دیرین و هجرانِ جانکاه است که به شوق انتظار آمدنت شیرین نگردد؟
خوشا آن صبحدم ظهور!
خوشا دوران خدایى عصر حضور!
اى کاش دوران انتظار به سر آید و خورشید جمالت از مشرق انتظار، بر آید.
اى یوسف سفرکرده!
قرن‏هاست که «امت محمدى»، چشم به راه سپیده ظهور است و براى طلوع آن صبح، «دعاى فرج» مى‏خواند.
چه خوش نغمه‏اى است آن بانگ دلنشین مهدوى، که طلیعه دولت حقّه و کریمه اهل‏بیت است و جلوه «جاء الحق» از افق انتظار.
خدایا!
یعقوبِ جان‏مان را صبور ساز، تا در فراق یوسفِ ایمان، دل و دین نبازد و طول هجران، ما را از راه مهدى(ع) جدا نسازد.
سلام بر مهدى، سلام بر هادى،
سلام بر آن امامی که با آمدنش جهان مملو از نعمت و برکت و عدالت خواهد شد.


[ دوشنبه 88/12/3 ] [ 8:13 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

شهادت حضرت محسن بن علی
سلام دوستان گلم

ألسَّلامُ
عَلَیکَ یَا مُحسِن بنِ عَلی
(عَلَیهمَاالسّلام


چند وقتی بود که نبودم و دلم واسه همتون تنگ شده بود. کربلا  و نجف و کاظمین جای همتون خالی بود و برای همه شما دوستان گلم نایب زیاره بودم. ان شاء الله قسمت همه شما عزیزان هم بشود.
امیدوارم من بعد برای شما مفیدتر و سودمتر باشم و با مدد از حسین (ع) بتوانم در ارایه مطالبم دقت و توجه کافی را داشته باشم. از همه شما عزیزان گلم صمیمانه التماس دعا دارم.

اولین
هفته بعد از رحلت پیامبر اکرم
(صلی الله علیه وآله وسلم) ــ 28 صفر
لغایت
5 ربیع
الاول ــ سالگرد ایام شهادت
حضرت
محسن بن علی
(صلوات الله علیهما) اولین شهید راه قرآن و عترت، و نهاده
شدن بنیاد ظلم بر اهل بیت رسول الله
(صلی
الله علیه و آله وسلم
) را به
ساحت مقدّس حضرت بقیّة الله الأعظم،حجّة بن الحسن العسکری
(عجل
الله تعالی فرجه الشریف
) تسلیت
عرض می نمائیم

مـحـسـن(علیه
السلام
): کوچکترین فرزند حضرت فاطمه زهراء و علیّ مرتضی(صلوات الله علیهم) است

مـحـسـن(علیه
السلام
): اولین،کوچکترین و
مظلومترین شهید در راه حفظ قرآن و
ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(?)

مـحـسـن(علیه السلام): اولین کسی است که فردای
قیامت برای او دادخواهی و بوسیله او بر علیه دشمنان
حضرت علی(علیه السلام) و حضرت
فاطمه زهراء
(علیهاالسلام) مخاصمه شود.(.





               خبـیـثان، قـلب مـولا را شـکستـنـد **
                                             
حـریم عـرش اعـلی را شـکسـتـند **

             به پیش چـشم حیـدر(ع) از ره کـین **
                                            
زدند پهلوی زهراء(س) را شکستند








[ سه شنبه 88/11/27 ] [ 11:8 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

یاد کربلا

این روزها بوى شهر کربلا، حرم شریف تو را حس
مى‏کنم. چگونه در انتظار حرکت کاروان بمانم. هر لحظه دلم به سوى تو پَر
مى‏کشد و در هواى حریم مبارک تو نفس مى‏کشد. آنجا که چلچراغ‏ها نور دیگرى
دارند، کبوترها معصوم‏تر و زیباترند،  آنجا که از قبه مبارک تو تا آسمان خدا
نورافشان است. آنجا که زمین بر خود مى‏بالد و فخر مى‏فروشد چون همچو تو
میهمانى در آغوش دارد؛ و خورشید چه شعف و غرورى دارد که در صحن و سراى تو
نور مى‏پاشد. چه شورانگیز است وقتى سر بر آستان تو مى‏ساییم. از خدا،
پیامبر و اجداد پاک تو و فرشتگان محافظ بارگاهت اذن دخول مى‏خواهیم که
داخل شویم. اکنون با تمام وجود بر تو امین خدا سلام و درود مى‏فرستیم.
خدایا، هر چه زودتر ما را به این حریم و حرم برسان تا شاید زیارت آن معصوم
و سیلاب اشک، آتش درون‏مان را آرام کند.

دوستان عزیزم نایب زیاره همه شما در کربلای معلی و نجف و کاظمین خواهم بود. حلالم کنید و برایم دعا کنید.



[ یکشنبه 88/11/11 ] [ 1:57 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

سبدى پر از گل نرگس‏

کی مى‏شود بیایى و فاصله بین ما و خودت
را کم کنى. نبودن و غیبت تو هزاران داستان نگفته، هزاران غنچه نشکفته و یک
مصر یوسف متولد نشده در خود دارد. آیا به نظر شما این تقصیر ماست یا چشمان
ما که طاقت دیدن نور حق تو را ندارند؟ تو بدون اینکه حرفى بزنیم صداى
دلتنگى‏هایمان را مى‏شنوى. آیا باز هم تقصیر گوش‏هاى ماست که صداى تو را
نمى‏شنود یا باز هم مقصر زبان ماست که هر چه با تو درد دل کند باز مى‏گوید
کم است. این انتظار شبیه جوانه گندمى است که در دل خاک به مرور زمان رشد
مى‏کند و مى‏بالد؛ این عشق به تو است که در دل ما رشد مى‏کند. دل‏مان
مى‏خواهد قلب‏مان فرش زیر پایتان شود و خودمان شاپرکى شویم که آمدن‏تان را
به تمام مردم و شیعیان خبر دهیم. دل‏مان مى‏خواهد سر جاده انتظار به
انتظار ظهور بنشینیم تا بیایى مولا؛ با سبدهایى که از گل نرگس پر است و هر
شاخه‏اى هدیه‏اى به یکى از منتظران راهت است.

امام ما، سرور ما، بیا تا دل‏مان به انتها نرسد و روح‏مان نمیرد.



[ چهارشنبه 88/11/7 ] [ 8:16 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد

شهادت حضرت رقیه (س) را به شما دوستان عزیز تسلیت میگویم.


با گونه‏هایم خنجرت الفت ندارد *** سیلی بزن دستان تو غیرت ندارد

گفتند آن سر، روی نیزه مال باباست *** مادر بگو این حرف‏ها صحت ندارد
مادر بگو این‏قدر بر بابا نتازند *** چشمان سیلی خورده‏ام طاقت ندارد
از خون و خاکستر جدا کن کفترت را *** آخر به این گهواره‏ها عادت ندارد
بلعید آتش خیمه‏ها را آه، مادر! *** پاهای من دیگر چرا قدرت ندارد



[ چهارشنبه 88/10/30 ] [ 9:26 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

چند قدم همراه با سیره امام محمدباقر علیهالسلام

میلاد
حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) بر همه شیعیان جهان مبارک باد

فقط خدا و دیگر هیچ

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمد باقر علیه‌السلام همواره مشغول ذکر خدا
بود. هنگام خوردن غذا ذکر می‌گفت. وقتی با مردم صحبت می‌کرد از یاد خدا باز نمی‌ماند
و کلمه لا اله الاّ اللَّه همواره بر زبانش جاری بود. سحرگاهان ما را به عبادت و شب‌زنده‌داری
تا برآمدن آفتاب می‌خواند
.»  افلح،
خدمتکار امام می گوید: با حضرت محمد بن علی علیه السلام برای انجام مناسک حج، بار سفر
بستم. وقتی نگاه امام به کعبه افتاد، شروع به اشک‌ریختن کرد و با صدای بلند گریست؛
تا جایی که شگفتی مرا برانگیخت گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم شما را نگاه می
کنند. اگر ممکن است کمی آهسته تر گریه کنید. امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به
گریه بلند نکنم تا شاید مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم و فردای رستاخیز
به مهربانی و لطفش درآویزم
.

خدا، عشق،‌پسر



نقل است که یکی از فرزندان ایشان بیمار شده بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار
ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ او انجامید. امام از درگذشت او
بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه که بلند شد، امام به بالین فرزند خود رفت،
ولی لحظاتی بعد با چهره ای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد. در این‌باره
از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود: «ما دوست داریم آن که دوستش داریم (فرزندمان) سلامت
باشد، ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد به آن‌چه او دوست دارد، گردن می نهیم.»
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور
شد که دوستی های دنیایی و حتی محبت به فرزند، نباید مانع فرمان برداری و روی برتافتن
از خواست الهی شود .ادامه مطلب
...

[ سه شنبه 88/10/29 ] [ 8:41 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

بعد از حسین ...

بعد از حسین ...

به چه مى‏اندیشى؟ ... چه مى‏کنى دختر؟ ...
عطش، امانت را بریده؟ ... داغ پدر، برادرها و عموها، دیوانه‏ات کرده؟ از
دنیا سیر شده‏اى؟ هان؟ ... چه مى‏کنى دختر؟ ... چرا دیگر زنان و بچه‏ها را
دور خودت جمع کرده‏اى؟ ... چه مى‏دانم! ... حتماً حق با توست، مگر نه
اینکه تو بهتر مى‏فهمى، از داناترین خاندانى، دختر مطهرترین خاندان عرب
هستى ... اما ... نمى‏دانم! من که نمى‏فهمم! آیا باید به دشمن هدیه هم
داد؟ به قاتلان پدرت؟ عزیزانت؟
چه مى‏گویم؟ راستى! مگر نه اینکه تو
بهتر مى‏دانى ... آنها شریرند ... شیطان‏هایى سیاه‏دل، حیوان‏هایى حریص و
بى‏شرم ... پرده خیمه را کمى کنار مى‏زنى ... عربده‏کشان از کول هم بالا
مى‏روند ... مست کرده‏اند انگار!
تنگ غروب است، غروبى بسیار غریب! دامن سرخ‏فام خورشید از روى کشته‏ها جمع
شده ... دیگر همه چیز تمام شده ... صداى فریادهاى وحشیانه! در میان شیهه
اسبان خشمگین آزارت مى‏دهد. به سختى ... دارند نزدیک مى‏شوند ... نزدیک‏تر
... .
- آتش بزنید ... آتش بزنید خیمه‏هاى حسین را ... .
دستپاچه نمى‏شوى، سریع و راحت دست مى‏برى گوشواره‏ها را از گوشَت در
مى‏آورى ... زینت‏هاى همه را هم جمع مى‏کنى، تندى مى‏برى و مى‏گذارى پشت
درِ خیمه، مى‏گذارى تا چنگال‏هاى خون‏آلودشان را در خاکستر خیمه‏ها فرو
کنند ... مى‏گذارى تا ببرند ... اینها که دیگر ارزشى ندارند، بعد از حسین
... بعد از برادرانت ... بعد از عموهایت ... اصلاً مى‏خواهى که دنیا
نباشد، مى‏خواهى که خورشید، این خورشید شرمگین که دارد ذره ذره افول
مى‏کند، بعد از این دیگر هرگز طلوع نکند ... هرگز ... مى‏خواهى که زمین
یکباره بلرزد ... بشکافد ... و هیچ اثرى از حیات در آن باقى نماند ... بعد
از حسین ... بعد از عباس ... بعد از اکبر ... .
پلک‏هایت متورم است، اشک چشمانت خشکیده، لب‏هایت ترک خورده ... و تو دیگر
آن همه عطش را فراموش کرده‏اى! ... همه دنیا پر است از داغ و درد ... .
اسب‏هایشان را تازانده‏اند ... خیمه‏هایتان توى آتش مى‏سوزند ... آتش
گرفته‏اى ... جاى زخم تازیانه‏ها، بیشتر مى‏سوزاند بدن ظریفت را ... اما
به دلت خرسندى! خرسندى از اینکه دیگر گوشواره‏اى ندارى تا چشم دزدان حریص
را بگیرد ... و راحتى! ... راحتى از اینکه هیچ دست ناپاکى گوشواره‏ات را
از گوشَت نخواهد کشید ... .



[ یکشنبه 88/10/27 ] [ 8:14 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら