سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هو اللطیف

مطالب مفید، دلنوشته ها و ... این وبلاگ تقدیم به همه بیداردلان

جملات زیبا و تأمل برانگیز
One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

One flower can wake the dream
یک گل میتواند بهار را بیاورد

One tree can start a forest
یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد

One bird can herald spring
یک پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد ادامه مطلب...

[ یکشنبه 90/7/3 ] [ 8:51 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

قدر خانواده ات را بدان
قدر خانواده ات را بدان " با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم اووه !! معذرت میخوام... من هم معذرت میخوام , دقت نکردم ... ما خیلی مؤدب بودیم ، من و این غریبه ,خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم اما در خانه با آنهایی که دوست...شان داریم چطور رفتار می کنیم کمی بعد ازآنروز، در حال پختن شام بودم.دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد همینکه برگشتم به اوخوردم وتقریبا" انداختمش با اخم گفتم: ”اه !! ازسرراه برو کنار“ قلب کوچکش شکست و رفت نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت: وقتی با یک غریبه برخورد میکنی ، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی. آنها گلهایی هستند که او برایت آورده است. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی در این لحظه احساس حقارت کردم اشکهایم سرازیر شدند. آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم بیدار شو کوچولو ، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟ گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم نمیبایست اون طور سرت داد بکشم گفت :اشکالی نداره من به هر حال دوستت دارم مامان من هم دوستت دارم دخترم و گلها رو هم دوست دارم مخصوصا آبیه رو گفت : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگلن میدونستم دوستشون داری ، مخصوصا آبیه رو ... آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکتی که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشینی می آورد؟ اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد. و به این فکر کنید که ما خود را وقف کارمیکنیم و نه خانواده مان ! چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !! اینطور فکر نمیکنید؟!! به راستی کلمه “خانواده“ یعنی چه ؟؟


[ شنبه 90/6/26 ] [ 8:40 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

خبرنگار

روز خبرنگار بر اصحاب قلم و اندیشه و فعالان عرصه اطلاع رسانی مبارک باد

365 برگ از تقویم رومیزی دفتر را تورق نمودیم تا به صفحه هفدهمین روز از پنجمین ماه سال رسیدیم که در آن نوشته شده بود: روز خبرنگار

تو از سرزمین داغ خبرها می آیی.

تو انسان ها را از حال همه آگاه می کنی،

تو خبر خونریزی لاله را هنگامی که او را از قتلگاه پاییزی دشت، به بیمارستان خصوصیِ گلخانه می بردند، به باد می گویی، تا نهال های جوان را از قیام سرخ بهار، اطلاع دهند.

خبرنگار، ای روایتگر روشن خرد! زیر چتری از انفجار، انزجار خویش را از بمب های خوشه ای خشم اعلام می داری.

خبرنگار! ای کاش می شد تا دست دسیسه پروران را می گرفتی و تا نزدیک ترین نقطه منتهی به ناامنی و نیستی، پیش می بردی، تا معنای موج و زخم، آتش و فریاد انتقام را به نَفس های خفته انتقال دهی.

آه، خبرنگار! تنها لنز توست که می تواند پرده از مافیای منفور فقرآفرین بردارد و چهره مچاله شده آتش آفرینان را نمایان سازد.

قلم به دست بگیر و خاطرات خمپاره خورده ات را بنویس تا وجدان های خفته انسان، این نفرت های روبه رشد را به بیداری وا داری.

خبرنگار!

تویی که می توانی مخاطره را مخابره کنی.

تویی که می توانی رادارها را ر ام مرام و جسارت جنگ ستیز خویش کنی.

تویی که می توانی با یک تلگراف، تبسّم را به دورترین نقاط زمین، به دورترین نقاط تاریخ، هدیه دهی.

خبرنگار!

برایم بنویس از ستارگان مفقود الأثری که ارثیه آن ها زخم بود و داغ. برایم بنویس از گل های شیمیایی شده ای که در آخرین نفس خویش پرپر می شوند.

        به امید روزی   که سبزترین خبر را درجمعه موعود،  به همه خبرگزاری های عالم، مخابره کنی

 



[ دوشنبه 90/5/17 ] [ 12:18 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

قدر عافیت

سلام دوستان گلم امیدوارم حالتون خوب باشه

چند وقت بود نبودم چون تصادف کرده بودم و الان هم دوران بهبودیم را سپری میکنم

ازتون میخام قدر سلامتی و بدن سالمتون رو بدونید و همیشه شکرگزار خداوند مهربان باشید.

وقتی تصادف کردم خیلی درد داشتم چون پام و سرم شکسته شدند ولی الحمدلله خطر خلی جدی نبود ولی بازم خیلی درد داشتم

خلاصه خدا را شکر میکنم و برای همه مریضان جهان شفای عاجل را دارم. البته مریضی باید باشه تا انسان سرمست نشه و حواسش جمع بشه.

قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.

 




[ چهارشنبه 90/4/1 ] [ 8:43 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

کاش عبرت شود

هر کاری که با نام خدا آغاز نشود ابتر است

 

روزی مردی نزد شیوانا آمد و از فقر و تنگدستی گله کرد. او گفت که در دهکده زمینی کوچک و کلبه ای محقرانه دارد و متاسفانه دخل و خرجش کفاف تامین معاش خانواده را نمی دهد و هر روز از روز قبل فقیر تر و تنگدست تر می شود. او گفت که در دهکده برای او کاری نیست و تمام اهل خانه چشم امیدشان به اوست تا کاری برای خود دست و پا کند و درآمدی کسب نماید. اما هیچ کاری پیدا نمی شود و او نمی داند که چه کند؟
شیوانا از مرد پرسید:" اگر تو همین الآن در راه بازگشت به خانه بمیری و از دنیا بروی. خانواده ات چه می کنند!؟ "
مرد فکری کرد و گفت:" خوب آنها اول برایم عزاداری می کنند و بعد چون گرسنه هستند و باید برای خود غذایی دست و پا کنند هـر چـه دارند را جمع می کنند و زمین و کلبـه را می فروشند و بــه شهر دیگــری می روند و در آنجا دسته جمعی کار می کنند تا خودشان را سیر کنند. "
شیوانا از مرد پرسید:" اگر همین الآن زلزله ای بیاید و همه چیز حتی همان کلبه و زمین را از بین ببرد و چیزی برای فروختن و کسی برای خریدن در دهکده باقی نماند اما تو و خانواده و بقیه اهل دهکده به فرض محال زنده بمانید، آنگاه چه می کنید؟"
مرد تنگدست فکری کرد و گفت:" خوب ! اندکی قوت لایموت جمع می کنیم و دسته جمعی به شهر دیگری مهاجرت می کنیم و دسته جمعی هر جا کاری بود مستقر می شویم و زندگی کولی وار را شروع می کنیم!"
آنگاه شیوانا تبسمی کرد و گفت:" خوب! حتما باید بمیری و یا حتما باید
زلزله ای بیاید تا تو و خانواده ات به خود تکانی بدهید و مهاجرت را شروع کنید
.
تا زنده ای کمی تلاش به خرج دهید و اگر لازم آمد همین امشب مهاجرت را شروع کنید.



[ پنج شنبه 90/3/5 ] [ 11:48 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

خواص گلاب

- گلاب برای بیماری های گوارشی مانند نفخ، دل به هم خوردگی و اسهال مزمن مفید است.

 - گلاب در رفع دردهای روماتیسمی نیز موثر است.

- از بُخور آن می توان برای درمان گلودرد و بیماری های تنفسی استفاده نمود.

 - گلاب ، قلب و معده را تقویت می کند، اضطراب را از دل دور می کند. براى معالجه اشخاص گرمازده، بهترین راه خورانیدن گلاب همراه با مقداری یخ است، به قدرى که تولید قى نموده و صفرا را خارج نماید.

 - گلاب بهترین نوشیدنی برای کــسانی است که دچار خونریزی سیـ-ـنه و گلو هستند.

 - گلاب ناراحتی سیــنه را از بین می برد و از ابتلا به بیهوشی جلوگیری می کند.

 - نوشیدن گلاب خنک، گرمی درون را از بین مى برد و بدن را تقویت مى کند.

 - بوییدن گلاب براى تقویت قلب و رفع بیهوشى و تقویت حواس باطنى مفید است.

 - براى معالجه اشخاص گرمازده، بهترین راه خورانیدن گلاب همراه با مقداری یخ است، به قدرى که تولید قى نموده و صفرا را خارج نماید.

 - نوشیدن و بوییدن «گلاب» سردرد را برطرف می کند، مخصوصا سردردى که در اثر استنشاق هواى آلوده یا شنیدن سر و صدا باشد.



[ یکشنبه 90/2/11 ] [ 9:59 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

کافی ست


دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟

گاه گاهی که کنارت بنشینم،کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم ، کافی ست

آسمانی تو ! در آن گستره ، خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم ، کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم ، کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق مرا خوب ترینم ! کافی ست ...



[ دوشنبه 90/2/5 ] [ 9:29 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

علت ناکامیها در اهداف چیست؟

عدم موفقیت برخى در کارها و آنچه طلب مى کنند، نه بدان است که بگوئیم از ابتداء تقدیرشان چنین بوده و نباید به خواسته هاى مشروع خود برسند. بلکه بدان جهت است که احیاناً بدون برنامه صحیح و تدبیر درست اقدام به انجام مى کنند. اینها باید به جستجوى علت عدم موفقیت باشند. اگر علت خارج بودن عمل از عهده شخص است. طبیعى است که مواجه با شکست خواهد شد. ضعف فکرى، بدنى و سلامت جسمانى باعث فائق نیامدن بر مشکلات است. انتظار فرد اگر بیش از توانایى او در ابعاد مختلف باشد و هرگز به سعادت نمى رسد. گاهى شخص قدرت فکرى بدنى دارد. لکن مانع خارجى وجود دارد مثل این که پدر و مادر دختر موافق با ازدواجش با فلان جوان نیستند. و یا فقر مالى سبب رسیدن به آرزوها و خواسته ها هست. و یا این که که پیگیر و جدّى در رسیدن به خواسته اش نیست.
بنابراین شخصى که از رسیدن به خواسته اش محروم شده، پس از علت یابى باید ارزیابى بکند. اگر قادر است. علت و مانع را از میان بردارد، هر چند با زحمت و تلاش و زمان طولانى باشد باید اقدام کند. و اگر به هیچ وجه قادر نیست، خواسته و هدف دیگرى را جانشین آن کند. و یا اگر در یک هنر موفق نمى شود هنر دیگرى را جانشین آن کند. و در هنگام رفع موانع آرامش روحى و اطمینان به نفس را حفظ کند.
و صبر را که رأس ایمان است، ابزار کارش قرار دهد.
ابوبصیر مى گوید: شنیدم امام صادق((علیه السلام)) فرمود : آزاد مرد در همه احوال آزاد مرد است، اگر گرفتارى برایش پیش آید، صبر کند و اگر مصیبتها بر سرش ریزد، او را شکسته نکند، اگر چه اسیر شود و مغلوب گردد و سختى جایگزین آسایشش شود. چنانکه یوسف صدیق امین ((صلى الله علیه وآله)) را بردگى و مغلوبیت و اسارت زیان نبخشید، و تاریکى و ترس چاه و آنچه بر سرش آمد زیانش نزد تا خدا بر او منت گذارد و ستمگر سرکش را بنده او کرد، بعد از آن که مالک او بود، خدا او را به رسالت فرستاد و به سبب او به امتى رحم کرد. صبر این چنین است و خیر در پى دارد، پس شکیبا باشید و دل به شکیبائى دهید تا پاداش ببینید.
نکته لازم و آخر آنکه اساساً این جهان بینى درست نیست که ما براى کامیابى آمده ایم . قرآن مى فرماید آیا انسان به هر تمنا و خواهش باید دست یابد؟ (سوره نجم آیه 23) خیر ! خداوند نا محدود و انسان محدود و نقد طلب است . خداوند قصد تربیت و رشد آدمى را دارد. بنابراین محرومیت چند فایده دارد. گاه به اشتباهات آگاهى مى دهد، گاهى از بت ها و وابستگى ها جدا مى کند و گاهى در آینده مصلحت هاى برتر را نشان مى دهد.



[ دوشنبه 90/1/22 ] [ 9:9 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

با تو خوشبختم

قفسم را مشکن
تو مکن آزادم
گر رهایم سازی
به خدا خواهم مرد
من به زنجیر تو عادت دارم
با تو احساس سعادت دارم
به خدا خوشبختم
تو محبت کن و تا مهری هست
من بمانم
چو اسیری
به حریم قفست.....

 



[ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 6:55 عصر ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

عاشقانه ترین دعایی که به آسمان رفت

یک روز کاملاً معمولى تحصیلى بود. به طرح درسم نگاه کردم و دیدم کاملاً براى تدریس آماده ام. اولین کارى که باید مى کردم این بود که مشق هاى بچه ها را کنترل کنم و ببینم تکالیف شان را کامل انجام داده اند یا نه.

هنگامى که نزدیک تروى رسیدم، او با سر خمیده، دفتر مشقش را جلوى من گذاشت و دیدم که تکالیفش را انجام نداده است. او سعى کرد خودش را پشت سر بغل دستی اش پنهان کند که من او را نبینم. طبیعى است که من به تکالیف او نگاهى انداختم و گفتم: "تروى! این کامل نیست."

او با نگاهى پر از التماس که در عمرم در چهره کودکى ندیده بودم، نگاهم کرد و گفت: "دیشب نتونستم تمومش کنم، واسه این که مامانم داره مى میره."

هق هق گریه ی او ناگهان سکوت کلاس را شکست و همه شاگردان سرجایشان یخ زدند.

چقدر خوب بود که او کنار من نشسته بود. سرش را روى سینه ام گذاشتم و دستم را دور بدنش محکم حلقه کردم و او را در آغوش گرفتم. هیچ یک از بچه ها تردید نداشت که "تروى" به شدت آزرده شده است، آن قدر شدید که مى ترسیدم قلب کوچکش بشکند. صداى هق هق او در کلاس مى پیچید و بچه ها با چشم هاى پر از اشک و ساکت و صامت نشسته بودند و او را تماشا مى کردند.


 

سکوت سرد صبحگاهى کلاس را فقط هق هق گریه هاى تروى بود که مى شکست.

من بدن کوچک تروى را به خود فشردم و یکى از بچه ها دوید تا جعبه دستمال کاغذى را بیاورد. احساس مى کردم بلوزم با اشک هاى گرانبهاى او خیس شده است. درمانده شده بودم و دانه هاى اشکم روى موهاى او مى ریخت.

سؤالى روبرویم قرار داشت: "براى بچه اى که دارد مادرش را از دست مى دهد چه مى توانم بکنم؟" ادامه مطلب...

[ سه شنبه 90/1/16 ] [ 8:13 صبح ] [ مجتبی نصیری ]

نظر

きらきら